وقتي حرفاي عباس عبدي رو شنيدم ، همون وسطاش بود انگاری ؛ پا شدم و اومدوم پشت کامپيوتر: شروع کردم به Minesweeper . مثل ديروز بود که رفتم اولين سخنرانيش ... چقدر حال کردم ، چقدر دست زدم ؛ هی با خودم گفتم که چه خوبه که آدمايی مثل تو داريم ...اه لعنتی!!...مين بود! چقدر با داداشم بحث کردم که بابا به خدا اينا "اصلاح طلب" اند...چقدر مسخره ام می کرد ، چقدر با هم دعوا می کرديم . اين اواخر گاهی بهم می گفت : "حميد...حرفای خوبی می زنه اين عبدی ها.." ....آآآی دوباره مين بود ! چه جوری می شه که يه آدمی يهو 180 درجه عوض بشه ؟ شکنجه؟ انفرادی ؟ ... چرا حاضر شده يه همچين حرفايی بزنه ؟...ولش کن ؛ فقط بايد 5 تا مين ديگه رو خنثی کنم نمی خوام اينبار هم بسوزم .
خرطوم کوچولو

اي دل غافل ++ 10:15 PM ++




*صحنه اول:
پدر دختر-آقا پسر... شما كار نون و آبدار داري؟
خواستگار-بله
- خونه؟
- بله...دارم
- ماشين؟؟
- بله
- وبلاگ؟؟!!!
- نه ندارم!
- پس پاشو برو گم شو بيرون!!!
**صحنه دوم:
مادر دختر خطاب به خانواده پسر: تعريف نباشه ولي دختر ما ماشاالله از هر انگشتش يه هنر ميريزه تازه وبلاگ هم داره!!!
***صحنه سوم:
مادر دختر:خوب..حاج خانم ..آقازاده چه كاره هستن؟
مادر پسر:وبلاگ نويس!!!
****صحنه چهارم:
صغري به كبري:شنيدي اين سكينه گيس بريده چه شوهر خوبي تور زده؟؟
كبري به صغري: نــــــــــه... جون من؟؟
صغري به كبري!!:آره مرگ تو..تازه ميگن شوهرش وبلاگ هم داره!!
( آنالوگ )





اي دل غافل ++ 11:33 AM ++




وقتی کامنتای مطلب قبليمو ديدم خيلی برام جالب بود!
اولش همکلاسی عزيزم گفته که من، اونو ياد آدمای الکی خوش ميندازم خوب اين ممکنه جلوه بيرونی من باشه،خوب اينم يه جورشه!اگه واقعا اين نمود بيرونی من باشه خيلی جالبه،خيلی هم هيجان انگيز!
همايونم ما رو شرمنده کرده،رييس خودش ميدونه من يه چيزی گفتم که نگفته از دنيا نرم!
امشب هم زده بود به سرم حسابی،بدون اينکه کار خاصی بکنم از زندگيم لذت بردم،حالا بقيشو بعدا ميگم!
"ای دل غافل"

اي دل غافل ++ 10:57 PM ++




اولا که يک شعر براتون بنويسم ببينم حال ميکنين يا نه!
دروغه!
هنرپيشه های بزرگ
شاعرای شهير
رجال کبير
نقاشای بزرگ
عشقای بزرگ
دروغه...دروغه...دروغ...
بايد از اول شروع کنيم
همه اينا رو بريز دور
تو حالا تنهايی
به ناخنات نيگا کن
انگشتتو بذار رو دماغت
شروع کن
روز خودشو پرت ميکنه
طرف تو...
اين شعر از چارلز بوکوفسکی بود،يکی از معروفترين چهره های شعر و نثر به شيوه جديد در آمريکا، که سال1994 فوت کرده است.
بعدشم اگه بلدين اتفاقاتی که تو زندگيتون ميفته بهم ربط منطقی بدين به من بيچاره هم ياد بدين!!خدا اجرتون بده...
"ای دل غافل"

اي دل غافل ++ 8:13 PM ++




امشب هم طبق معمول نواي سحر انگيز كريس د برگ را ميشنوم:
I am left in the night, trembling with fear
I have seen to the future
and the future is here
Our leader will bring victory but our land is in flames
And as the final sounds of battle disappear, I had to say
What about me, and you, and the ones that we love
What about me, and you, and the ones that we love Well what about us?
اين‏ شايد كوتاهترين ترانه د برگ باشد كه در عين كوتاهي بسيار تاثيرگذار است.
ترانه بانواي ملايم پيانو و تصويري از يك جامعه آغاز ميشود...جامعه اي كه براي رسيدن به آرمانها و آرزوهايش وبه اميد دستيابي به آنچه كه پيروزي ناميده ميشود نبرد كرده وليكن در جستجوي اين آينده روشن همه چيزش را نابود كرده است ...و حال كه به ايده آلش(پيروزي) رسيده وآن آينده موعود فرا رسيده است در سرزميني سوخته و ويران هر كس به سرنوشت خود( و نه به سرنوشت جامعه) مي انديشد
اينجاست كه فرياد دي برگ به همراه ضربات محكم جاز همچون بغض فروخورده اي ميتركد:
پس من چه ميشوم؟و تو؟ و آنهايي كه دوستشان داريم...
( آنالوگ )

اي دل غافل ++ 2:39 AM ++




آقا من يه مدتيه بدجوری وقتم پره!!بعدشم جالبتر اينه که کاری از پيش نميره، اينجاست که هيچی ديگه احساس ميکنی فقط وقت تلف ميکنی و خسته ميشی،بدون نتيجه!!.
راستی خودمونيم ها اين"خرطوم کوچولو"پر بيراهم نميگه ها!(البته فقط در مورد"آنالوگ!").اما به احترام همايون عزيزم ديگه بهش گير نميدم!.
راستی از خاطرات اين ترم بگم،به نظرم اين ترم خيلی به ياد موندنی خواهد شد!
براتون بگم که منو ازکلاس آزمايشگاه هم به مدت حداقل يک جلسه محروم کردند!يک سری اتفاقات جالبه ديگه هم ممکنه بيفته!حالا!اگه افتاد براتون ميگم.راستی دستم به دامنتون، يه وقت دعا نکنيد که بيفته ها!!!
ديگه ميخواستم يه خورده براتون اظهار فضل کنم بعدا يهو احساس کردم که همتون همشو از برين!(بنا براين شما بگين؟!).
"ای دل غافل"




اي دل غافل ++ 9:49 PM ++




شرمنده ...ولي به خدا هر کاري کردم نتونستم اين آنالوگ رو پيدا کنم ( اي دل غافل هم ايضاْ بخواند ...به قول ياهو ؛ ای دل غافل: C.c )
خب مرد حسابی ! تو معلوم هست کجايی ؟ تو جداً روت می شه بگی با من تو يه وبلاگ چيز مي نويسی ؟ اين نمره چی بود تو جبر گرفتی...؟!! هر چند مدتها بود که ازت قطع اميد کرده بودم ولی ديگه فکر نمی کردم تا اين حد... ميری می شينی مثل بلانسبت چيز درس می خونی بعد می گی : کی بود کی بود ؟ من نبودم ! فريب افکار عمومی ! تا کی؟!! حالا از اين حرفا گذشته ...حال و احوال خوبه ؟ سرماخوردگيت خوب شد ؟( حال ميکنين من چقدر مرام دارم ؟ ) وبلاگ رو چرا ول کردين به امون خدا ؟ بابا به جون خودم خر خونی آخر عاقبت نداره....دانشگاه هم گه گداری تشريف بيارين بد نيست ها...قدم رو چشم اساتيد می ذارين ...بابا مريدهات رو درياب ، خودشون رو دارن می کشن... بابا مريد دار... اينکاره... هيچی ديگه عرضی نيس...اگه زنده بودی يه کامنت بزار....
خرطوم کوچولو

اي دل غافل ++ 9:00 PM ++




ديشب يه کنسرت گيتار بود تو آمفی تاتر دانشگاه ، يکی از بچه های خودمون هم جزو نوازنده هاش بود . من هم که خب از گيتار چيزی حاليم نمی شه ... اولش يه خورده دير رسيديم ولی با کلی منت و من بميرم تو بميری ... راهمون دادن . همينطوری نشسته بودم داشتم يه خورده گرم می شدم ( هوا هم نسبتا سرد بود ) ديدم يه يارويی هی نق می زنه که چرا اينجاش اينجوريه...چرا دخترا اونورن...پسرا اينورن...چرا تاريکه...چرا... يه کم نيگاه کردم ديدم طرف تقريباً 50 سالی داره ، من هم خل و چل بازيم گل کرد شروع کردم باهاش حرف زدن ؛ يارو از اون آدمای عصبی بود اساسی ...خلاصه کار ندارم نمی دونم چی شد بحث رو کشوند به شعر نو !! هی فحش داد به شاعرای معاصر ...هی فحش داد ؛ من هم همينجوری نيگاش می کردم . يهو برگشت گفت : " شرمنده...سو تفاهم نشه ها...من خودم شاملوچی ام..." گفتم : " ببخشيد !! متوجه عرضتون نشدم" گفت: " ببين داداش !! من خودم شاملو چی ام اساسی...خيلی هم قبولش دارم..." فقط داشتم تا يه ساعت به اين فکر می کردم که اين بشر چه جوری به ذهنش رسيده همچين لغتی بسازه : شاملوچی!!!
خرطوم کوچولو !

اي دل غافل ++ 10:48 PM ++




اول:بچه ها نظرشون رو درباره نامه شعله سعدي نوشتن... ‏من حوصله نوشتن دراينباره و اينكه اين نامه چه جوري بود و ميتونه چه آثاري داشته بشه رو ندارم!!فقط ميخوام بگم كه يه مدتيه بدجوري نااميد شدم! فكر ميكنم ديگه اين مملكت واقعا اصلاح ناپذيرشده... جون آنالوگ يه نقطه مثبت اين مملكت رو بگين دلمونو به همون جاش خوش كنيم!! ديگه هر اتفاقي تو اين مملكت بيفته فكر ميكنم باز هم يه فيلم ديگه است كه سناريوش از قبل نوشته شده . يه جورايي اعتمادمو به همه از دست داده ام.
اصلا ميدونين چيه؟؟ ديگه اينجا گل رز هم بكاري يه روزه تبديل ميشه به خرزهره!.. خلاصه مشكلامون كلاف سر در گمي شده كه بعيد بدونم حتي با تغيير حكومت و اين چيزا هم حل بشه !!
دوم: (هيچ ربطي به اولي نداره!)شنيدين ميگن:آدم (پسر!) عاقل هيچ وقت دنبال اتوبوس و دختر نميكنه چون هميشه يكي ديگش تو راهه!!
( اينم گفتم چون امروز احساسات مينيستي ام بدجوري تحريك شده !!) نظرتونو در باره اين جمله بگين...
سوم:اين اولين باره كه يه مطلب رو آن لاين مينويسم و پابليش ميكنم...اونم تو پنج شش دقيقه!!
(آنالوگ )


اي دل غافل ++ 8:54 PM ++




آقا ما ديروز سر صبح رفتيم کوه توی تاريکی مطلق آی حال داد،آی حال داد!
جای همتون خالی(به قول بعضيا سبز!).خلاصه هم مه بود هم تاريک!(به به).
ديگه بهتون بگم که کلی انرژی تخليه کردم!کلی هم انرژی کسب کردم!عجب حکايتيه ها!(اينم از اثرات "جيمز رد فيلد"!)
بعدشم يه چيزی بگم که من به محتوای نامه آقای شعله سعدی کار ندارم،اما رد شدن از خطوط قرمز يا حداقل کمرنگ کردن اين خطوط ميتونه (يا حتما)اثرات بسيار مفيدی داشته باشه.
"ای دل غافل"

اي دل غافل ++ 9:15 PM ++




سلام !
اول : هر کي يه عکس گربه(ترجيحاً بچه گربه ) خوشگل داره حتماْ به من بگه....حتماْ که خيلي حياتيه !
دوم : صبح داشتم يه وبلاگی رو می خوندم از بالا تا پائين اش هی شعر نوشته بود...شعرهای عاشقانه سوزتاک : من برای تو زنده ام و من برای تو فلان و تو برای من بهمان و... هی راه براه هم پرسيده بود " شما تو زندگی تون عاشق شدين ؟! " ... يه چند وقتيه مشکل پيدا کردم با اين جور حرفها خيلی اساسی. نمی دونم ولی به نظرم الگوی ليلی و مجنون توی زمانه ما يه جورائی خيلی مسخره و غير واقعی به نظر می آد... واقعاً می شه با يه همچين تفکری توی دنيای امروز زندگی کرد ؟
سوم : امروز فهميدم که اين وبلاگضد خاطرات رو يکی از بچه های خودمون می نويسه...من که خيلی حال کردم باهاش ؛ شايد به خاطر اينه که من از قبل می شناختمش ، اگه دوس داشتين يه سری بهش بزنين...
چهارم :( ببخشيد که هی من از اين شاخه به اون شاخه می پرم ؛ ولی چه لزومی داره که آدم همش راجع به يه موضوع حرف بزنه ؟!) با اينکه امروز نامه قاسم شعله سعدی رو سه نفر به من ميل زده بودن و يکی شون هم نوشته بود که چه قدر نامه ء مهم و تاثير گذاری بوده ، ولی من زياد ازش خوشم نيومد ...کلی از نامه راجع به اينه که شرط مرجعيت در مورد رهبر!! وجود ندارد ؛ خب حالا واقعاً آيا تمام ايراد و مشکل رهبر !! همينه ؟! مثلا اگه مرجع بود چه فرقی می کرد ؟ آيا هنوز هم فکر می کنيم که اگه طرف احکام شرعی رو بهتر بلد باشه ؛ راجع به مسائل سياسی و اجتماعی و ... هم می تونه بهتر نظر بده ؟!

خرطوم کوچولو !

اي دل غافل ++ 1:08 PM ++




افاضات بی در وپيکر من( مثل هميشه):
«هر مغلوبی تنها به امکان می انديشد و آن را نفرين ميکند،و هر فاتحی در درون خويش ستايشگر بی ريای امکان است»
ها،نظر شما چيه؟!
ِ يه چيز ديگم هست:
«انسان به جنگ امکانات ميرود و يا با آنها کنار می آيد،اما تقديراگرباشد،بن بست تمام خيابان هاست».
اون جمله ها هم مال"نادر ابراهيمی"بود.
بعدشم بگم که الان اين خبر رو خوندم، دارم فکر می کنم که چی؟!
راستی يه سوال ديگه اگه شما يه refresh حسابی نياز داشته باشين چه کار ميکنين؟
"ای دل غافل"

اي دل غافل ++ 9:33 PM ++




اخبار صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران!:
خبر اول:روز گذشته و در پي حملات سنگين رژيم اشغالگر قدس به مناطق مسلمان نشين 3 نفر از جمله يك كودك و يك زن به شدت مجروح شدند .
خبر هفدهم!!:ديروز و در يك عمليات استشهادي مبارزان فلسطيني يك رستوران دريك شهرك يهودي نشين را منفجر كردند .گفتني است در اين حمله دست كم 50 صهيونيست كشته و يا مجروح شدند.!!!
نكته:خبرهاي دوم تا شانزدهم به نوعي تكرار همان خبر اول و به طرق مختلف(اعم از ارتباط مستقيم‏-مصاحبه با پدر و مادر مجروحين-محكوم كردن جنايات توسط مردم و مسئولين-پخش راه پيمايي هاي اعتراض آميزموجود در آرشيواز سالهاي دور و نزديك!- پخش كليپ به همراه آوازهاي عربي !و...)ميباشد.
نتيجه گيري عاطفي:روز قدستون مبارك!!!
( آنالوگ ) ‏‏

اي دل غافل ++ 12:50 PM ++




اولا که من بايد تموم شدن ماه مبارک!رمضان رو به همه تبريک بگم!(ببخشيد اينقدر اختلاف فاز دارم).
يک نکته هم بگم از استاد مدار منطقيمون،ميگفتش که بابا جان ما که ميگيم ماه مبارک رمضان و
محرم الحرام خوب اينکه برعکسه!بايد جاشو عوض کرد،آخه تو محرم هر جا بری کلی غذا و شربت
و خلاصه خوردنی به آدم تعارف ميکنن!البته به نظر منم راست ميگه بنده خدا!
عرضم به حضورتون که اين هفته من سه تا ميان ترم دارم ،البته الان يکيشو دادم ،باز هم خراب
شد،دهنم صاف شد از بس محاسبات خيط! داشـت.همش اعداد مختلط بود با کلی محاسبه
برای همينم تو محاسبات سادشم تر زدم!آخه hang کرده بودم.خلاصه افتضاح شد رفت!(راستی يادم رفت بگم اين درسه ماشين2 بود).
فردا هم ميان ترم دارم،عجب وضعيه ها يک ترم که درس نميخونی همين ميشه ديگه!
اون آخريشم احتمالا بی خيال شم!
اين "انالوگ"هم که داره خر ميزنه کامپيوترشو نميده درست کنن!
"خرطوم کوچولو"هم که قاطيه!نمدونم چشه؟!چکار ميکنه؟!اگه شما فهميدين به ما هم بگين.
منم که اين وضعيتمه!ای دل غافل!
راستی منه پرت، يادم رفت سالروز16آذر رو تبريک بگم!اميدوارم چراغی که آن سه آذر اهورايی
روشن کردند همواره بر راه دانشجويان پرتو افشانی کند!و محک تاريکی و روشنايی گردد.
فعلا تا آخر هفته ،من يه کم ميرم تو لاک خودم!خدا نگهدار همتون!
"ای دل غافل"

اي دل غافل ++ 11:35 AM ++




سلام !
راستشو بخواين امروز من مثل هميشه باز تو عالم هپروت بودم و داشتم با خودم صفا مي كردم كه اين آنالوگ رو ديدم ؛ تا اومدم بگم :" به به...حــــالتون چطوره ؟! " ديدم شده عينهو برج زهرمار...همچين اومد منو دعوا كرد كه از صبح تا حالا كلي تريپ ام عقده حقارت و كمبود عاطفي و افسردگي و اين جور چيزا بوده...!! يكي نيس بهش بگه : " آخه بچه هم زدن داره ؟ همين كارا رو مي كني مردم نفرين اِت مي كنن ، كامپيوترت مي سوزه ديگه..." همين خود من همچين پشت سرت آه كشيدم كه تا دو ماه ديگه هم بعيد مي دونم كامپيوترت درست شه ...
تا حالا حتماً براتون پيش اومده كه احساس كنين همش در حال دويدنين ،ولي باز هم عقب مي مونين؛باز هم همه كاراتون تموم نميشه ... يه جورائي احساس چندش آوريه . خب تو اين روزا من همش همين احساس رو دارم ...هي به خودم مي گم چرا مي خواي 100 تا كارو باهم انجام بدي؟ چرا اينقدر از شلوغ پلوغ بازي خوشت مي آد؟ تو كه مي دوني باز وسط كار تو همشون مي زاي ...آخه پس چرا باز آرنولد بازي درمي آري؟! خودم هم موندم ...نمي دونم !
خرطوم كوچولو .

اي دل غافل ++ 10:35 AM ++




« ره ميخانه و مسجد کدام است که هر دو بر من مسکين حرام است
نه در مسجد گذراندم که رند است نه در ميخانه کين خمار خام است»
راستش تريپ منم يه عمر اينجوری بوده و اتفاقا از اين تريپ حال ميکنم!
نه اينکه از کسايی رو که تو اونجاها راه ميدن ! خوشم نياد اما منم اينجوری
حال ميکنم ديگه.
"ای دل غافل"

اي دل غافل ++ 8:48 PM ++




امروز يه روز گندی بود، خيط تا.
بذاريد از اول براتون بگم،اول صبح رفتم سر کلاس
الکترونيک،طبق معمول هيچی نفهميدم،چون اصلا گوش نميدم
اما يه کم کنترل خوندم برای ساعت بعد،خلاصه ما(بنده و بر و بچ)
اگه يک دونه درس بلد باشيم همين کنترله،خلاصه قبل امتحان ديديم که ای دل غافل
همه ملت سوالای ميان ترم،ترم قبلی رو دارن (همونايی که نداشتن!!)،بعدشم از اين
ور و اونور شنيديم که سوالای استاده زياد فرقی نميکنه،خلاصه من و اين "انالوگ"و
يکی ديگه هی زديم تو سرمون که آخه مگه نونمون کم بود که رفتيم با 78 ايها واحد
برداشتيم،با بچه های خودمون برميداشتيم(79ای ها) اقلا آدم بودن،اگه سوال داشتن
ميدادن!!!!!!.
خلاصه امتحانه شروع شد و بنده هم همون جور تر زدم،رفت.اونم چه تری!
اومديم بيرون ديدم که دوستان هم مثل من دادن(تقريبا 30 از 100) ،گفتيم جهنم!
اگر چه همچنان به خودم فحش!ميدادم که آخه احمق" سوالی که بلدی چرا نمينويسی؟!"
هيچی بعد اون (يک ساعت بعد)ديديم که بعله اين آدمای نامرد همشون دو برابر ما
نمره ميگيرن و بعدشم تو سرشون ميزنن!تازه من خر سوالايی رو که کاملا بلد بودم حل نکرده ام!
اومديم به بچه ها گفتيم هی زديم تو سرمون که درسی که بلد بوديم اين شد خدا بقيه رو بخير نميکنه!!
عرضم به حضورتون که هنوز تو کما بوديم که رفتيم سر کلاس بعدی (عين خريت)اول داشتيم
قهقهه ميزديم که خودمونو خالی کنيم که استاده گير داد!ما هم گفتيم به چپم!!!(طبيعيه)
اما بعد از 20 دقيقه يارو باز گير داد اونم دو بار!"اما اين تو بميری از اون تو بميريا نبود!"
ما هم قاط زديم وديگه خود دانيد!به علت بدآموزی از ذکر مکالمات رد و بدل شده خودداری
ميشود!(اين سهيل ياد ميگيره!)
البته بهتون بگم تا آخر همون زنگه هم من و"آنالوگ"هی خنديديم!
خلاصه تريپش اين طوری بود که با احتمال حدودا100% يارو ما رو ميندازه!
امکان حذفشم نيست!(بازم به درک).
البته من و "آنالوگ" تا آخر شب بازم خنديديم.
هر چی ميکشم از دست اين "آنالوگ"ميکشم.
"ای دل غافل"



اي دل غافل ++ 8:51 PM ++




تنهائيه سارا
مريم
ريرا
بر و بچس برق ٧٩
پسر شجاع
بامداد
سلام
اسکيزو فرنی
حاج امير
تحرير
نفيسه
مسعودچشم آبی
پيشی
چشمه نوش
شهرنازومحمد
پارسا
ربل
ليست بلاگهاي
دانشجويان


  • August 2002
  • September 2002
  • October 2002
  • November 2002
  • December 2002
  • January 2003
  • February 2003
  • March 2003
  • April 2003
  • May 2003
  • June 2003
  • July 2003
  • August 2003
  • September 2003
  • October 2003
  • November 2003
  • December 2003
  • February 2004
  • March 2004
  • April 2004
  • May 2004
  • June 2004
  • July 2004
  • August 2004
  • September 2004
  • December 2005
  • January 2006
  • February 2006
  • March 2006
  • April 2006
  • May 2006
  • July 2006
  • September 2006
  • November 2006
  • December 2006
  • January 2007
  • May 2007
  • July 2007
  • December 2008
  • September 2010




  • Powered by Blogger