وقتي حرفاي عباس عبدي رو شنيدم ، همون وسطاش بود انگاری ؛ پا شدم و اومدوم پشت کامپيوتر: شروع کردم به Minesweeper . مثل ديروز بود که رفتم اولين سخنرانيش ... چقدر حال کردم ، چقدر دست زدم ؛ هی با خودم گفتم که چه خوبه که آدمايی مثل تو داريم ...اه لعنتی!!...مين بود! چقدر با داداشم بحث کردم که بابا به خدا اينا "اصلاح طلب" اند...چقدر مسخره ام می کرد ، چقدر با هم دعوا می کرديم . اين اواخر گاهی بهم می گفت : "حميد...حرفای خوبی می زنه اين عبدی ها.." ....آآآی دوباره مين بود ! چه جوری می شه که يه آدمی يهو 180 درجه عوض بشه ؟ شکنجه؟ انفرادی ؟ ... چرا حاضر شده يه همچين حرفايی بزنه ؟...ولش کن ؛ فقط بايد 5 تا مين ديگه رو خنثی کنم نمی خوام اينبار هم بسوزم .
خرطوم کوچولو
|