امشب داشتم کنسرت استاد لطفی رو با آقای هوشنگ ابتهاج
نگاه ميکردم(برای بار چندم) آقا اولا که کلی حال کردم بعدشم
جای همتونو خالی کردم !
راستش اولش دلم سوخت که چرا اينا ايران نيستن ما از وجودشون
استفاده کنيم،ولی بعدش وقتی يادم اومد وقتی شاملو فوت کرد
و سازمانهای فرهنگی اين مملکت انگار نه انگار!اونوقت
ميان برای کسی مثل "حميد سبزواری!" مراسم تجليل برگزار
ميکنن و کلی هندونه ميذارن زير بغلش که شما هم بعله!
وقتی کسايی هم مثل آقای ابتهاج(سايه) يا اساتيدی مثل
"شفيعی کدکنی"و هيچ!افسوس!
همون بهتر که تو ايران نباشن ،اگر چه دلشان برای
ايران می تپد.
«هوا بد است تو با کدام باد ميروی؟!»
"ای دل غافل"

اي دل غافل ++ 9:07 PM ++




نخير ...مودم من نسوخته..خيلي هم سالمه!به كوري چشم دشمنان بنده هنوز در صحنه حضور دارم!! ماجرا از اينقرار بود كه نفهميدم چه جوري دوشاخ مودم يهو رفت تو سوراخ برق!!خلاصه اينكه يك صداي خيطي از پريز اومد و دوشاخ و پريز شد مثل ذغال! منم دوبامبي زدم توسرم كه: اي آنالوگ بدبخت شدي رفت...بيچاره شدي ...ديگه اينترنت و بلاگ و ...هوتوتو! چندرغاز كمك هزينه اين ترم هم پريد...
همينجوركه داشتم به درد خودم گريه ميكردم وبا خودم حساب كتاب ميكردم كه از كجا پول جوركنم و...سيم مودم رو عوض كردم تا واسه آخرين بار امتحانش كنم..با كلي سلام و صلوات و نذر و نيازبراي آخرين بار بختم رو امتحان كردم و در كمال تعجب ديدم كه مودم داره شماره گيري ميكنه!! و بعد اون صداي نازنين و دلانگيز!!:ويژژژژ قيژژژژ قوژژژژ فيشششش .........
آره ديگه...سيم مودم خودش عقل به خرج داده و مثل فيوز عمل كرده بود( دمش گرم )
( آنالوگ ) ‏‏

اي دل غافل ++ 9:36 PM ++




اولا که دست اين آقا سهيل درد نکنه واسه قالب جديد،البته همايون
ميگه که همون قبلی بهتر بود،راستش منم با اون بيشتر حال ميکردم!
ديگه عقلمنو داديم دست بچه!بهر صورت دستش درد نکنه.
اولا بگم که اين دو هفته همون جور ميان ترم دارم،نميدونم چه غلطی هم بکنم
امروز يه کلمه درس نخوندم (چند کلمه درس خوندم!).خلاصه اين ترم از اون
ترماس ديگه!فکر کنم تکليف پايان ترم ها رو تو ميان ترم معلوم کنم!به اين ميگن
«عاقبت انديشی» ديگه.
راستی مودم "انالوگ" هم سوخت.از اين نظر که خوش بحالش شد،البته از اون نظر نه!
يه سری هم به اينجا بزنين.
بعدشم يه جمله بگم حال کنين:
« در آن طلا که محک طلب کند شک است».(نادر ابراهيمی)
"ای دل غافل"

اي دل غافل ++ 8:56 PM ++




بالاخره اين بلاگ ما هم يه رنگ و لعابي به خودش گرفت...يه مدتي اين سهيل آدامس ما شده بود كه اين چه قالبيه بلاگ شما داره؟!باعث آبروريزيه! بابا ناسلامتي شماها دانشجويين ...اينكاره اين!اونوقت اومدين از قالب آماده استفاده كردين؟؟از من بچه دبيرستاني ياد بگيرين!!ببينين وبلاگ من چقدرخوشگله! و از اين حرفا...ما هم كه نه حوصله اين كارارو داريم نه وقتشو خودمونو زديم به اون راه كه اين كارا قرتي بازيه وكار بچه سوسولاست!!و مهم چيزيه كه مينويسي و...تا اينكه يه شب اين اقا سهيل به ما گفت اين لوگوي من درست تو بلاگ شما لود نميشه ببين چشه. منم گفتم بيا اين پسورد ... لوگوي خودته خودت برو ببين!!به من چه!!... فرداش كه اومدم به بلاگ سر بزنم ديدم بـــــــــــــــــلــــــــــــــــــــــــــــه! سهيل خان كار خوشو كرده و به قول خودش ترتيب بلاگ ما رو داده!
بگذريم...نظرتونو درباره اين قالب جديد بگين..
يه چند روزي بود كه باز اين بلاگ خورده بود به تعطيلي!!و هر كدوممون سرمونوكرده بوديم تو يه سوراخي و مشغول بوديم به امور مادي و دنيوي !...و خلاصه اينكه از وظيفه خطيروعمل ارزشي بلاگ نويسي! غافل شده بوديم انشاالله كه ديگه تكرار نميشه.
*براي اينكه دست خالي از اينجا نرفته باشين به اين سايت(سايت دفاع از زندانيان ايران) كه تازه باهاش آشنا شدم يه سر بزنين
در ضمن لوگوي اين دوستم رو هم ببينين و نظرتونو بگين.( شايد به زودي يه شركت لوگو سازي زدم خدا رو چه ديدي!!)
( آنالوگ )

اي دل غافل ++ 9:49 PM ++




من الان کلی حال کردم!
اين رضازاده واقعا گل کاشت!
دمش گرم!خدا حفظش کنه!
واقعا بی نظيره.
"ای دل غافل"

اي دل غافل ++ 9:33 PM ++




از اونجائي كه بچه ها وقت ندارن من اين كاررو براشون انجام دادمو اين تمپلت رو براشون ساختم

اي دل غافل ++ 9:49 AM ++




Under Construction!!!!!

اي دل غافل ++ 10:25 PM ++





سلام !
من چند روز مي شه که ننوشتم ؟ دو هفته اي مي شه گمون کنم ... ولي در عوضش مي خوام الان يک کم نطق کنم :
اولاندش که اين عکس بالا رو يکي از دوستان زحمت کشيده و برام فرستاده ؛ من هم از وقتی ديدمش همينجور دارم کلی ذوق می کنم ... دستش درد نکنه . دوستان همکلاسی و هم دانشکده ای هم هرچی دوس دارين بگين ؛ من که خيلی با اين عکسه حال کردم هيچ جوری هم کوتاه نمی آم...!!
نمی دونم چی شده توی اين چند روزه هی بيشتر بهم اثبات می شه که يه جورايی خيلی خنگ شدم ، مخصوصاً تو زمينه درسی... يه زمانی هيچی نمی خوندم يه پونزده ، شونزده ای می گرفتم ؛ حالا هر امتحانی رو که يه خورده هم مثلاً خونده باشم ؛ فاتحه می خونم می ره...تو مايه های صفر مطلق و اينجور نمره ها .
من فکر می کنم اين صفحه ما يه خورده مشکل دار شده ...مطالب پابليش می شن ولی يه ساعت بعد که می آی می بينی هنوز همون صفحه قبلی يه . اگه کسی می دونه اشکالش از کجاست حتماً بهمون بگه.
اين مطلب اکبرسردوزامی(ماه منير 4) رو بخونين ، به خوندنش می ارزه...
همين!
خرطوم کوچولو.

اي دل غافل ++ 1:57 PM ++




اين مطالب مربوط به سه شنبه(28/8)ميشود:
امروز انتخابات انجمن علمی برق بود!
از هيچکی پنهون نيست از شما هم پنهون نباشه!ما با اين
"انالوگ"تحت جوزدگی شديد رفتيم کانديد شديم(بی منظور!)
بعدش هيچی ديگه ازاون بدتر اينکه ديديم اين جوزدگی عمومی بوده،
حالا اينا همه به جای خود بعدش انصرافم نداديم.
خلاصه، امروز تازه ديديم که ملت به چه خيطی رای جمع ميکنن
ما هم نشستيم نگاه کرديم.
جالبتر از اونا رای دادن ملت بود طرف ميومد به مصداق"laidies first "
اول که رای ميداد به بانوان گرامی بعدشم اگه کسی بالای سرش بود از کانديداها
يا رفقاشون به اون يارو هم يک رايِی ميداد و ميرفت!
البته بنده منکر تواناييهای نسوان محترمه نميشم اما خوب اينم يه نوعشه!
راستی چی بگم از به ظاهر رفيقان آی آی آی؛يارو رای سفيد ميداد اما به من و اين
"انالوگ" بيچاره رای نميداد!(خوب حتما آدم نيستيم ديگه!)
ديگه اينکه من که نمدونم چقدر رای آوردم ،حالا يه دعا
بزنين ديگه،بی ضرر نيست!، اما وقتی نتايج اعلام شد بهتون ميگم.
همين الان بهتون ميگم اگه من رای نيارم و اين "انالوگ" رای بياره من ميدونم و اون!
البته توجه دارين که اگه من رای نيارم در اعتراض به "حکم آقاجری" بوده!اگه هم آوردم
از طرق قانونی مساله رو پيگيری ميکنم.
"ای دل غافل"

اي دل غافل ++ 8:33 AM ++




امشب اين "اي دل غافل" آويزون ما شده كه:"بابا اين بلاگ خوابيده...به گل نشسته ...اصلا تعطيل شد رفت...بايد درشو تخته كنيم بش بديم بره...!"خلاصه كچلمون كرد كه مردي و موندي بايد امشب يه چيزي بنويسي بفرستي رو آنتن!!
الان آخر شبه ،منم سرم درد ميكنه ،بدجوري هم خوابم مياد، اگه اين پايين چيزي نوشتم اصلا نخونين چون حتما هذيونه و ملغمه ايه از چيزايي كه امروز شنيدم و يا بهشون فكر كردم و احتمالا هيچ ربطي هم بهم ندارن!
اول ميخوام به سبك همايون خفن, ترين هاي هفته رو معرفي كنم!:
*كلام طنز هفته:
رهبر!:"اگر مسئولان مشكلات را حل نكنند مردم را وارد ميدان ميكنم!!"
*پيشنهاد هفته براي رفع مشكلات:
"وارد كردن مردم به ميدان در صورت عدم رفع مشكلات توسط مسئولان!!"
*شعار هفته:
"ما همه سرباز توئيم ...گوش به فرمان توئيم....
نه شرقي... نه غربي...صدام جاروبرقي...!!!"
*سنگ پاي هفته:
رهبر!!
**نميدونم شنيدين يا نه كه تو نماز جمعه ديروز ملت غيور و متدين وهميشه در صحنه ! به حمايت دانشجويان از هاشم آغاجري اعتراض كردند!!
اگر مردم اينند پس ما كه ايم؟؟
***يكي از وبلاگ نويس ها تو بلاگش خودشو اينجوري معرفي كرده:"به نام خدا هستم!فرزند سه شهيد و دو مفقودالاثر!!"
****شب به خير!!
( آنالوگ )


اي دل غافل ++ 11:44 PM ++




نميدونم به تبليغاتی که حول عبد الله نوری در مدت پس از آزادی
از زندان صورت گرفته دقت کردين يا نه؟!
اگر چه تا حدودی تحت الشعاع مسائل ديگه قرار گرفته،
اما فکر کنم اين بازی ادامه پيدا خواهد کرد،و باز هم
يک منجی ديگر!
آخه تا کی قراره اين مسخره بازيها ادامه پيدا کنه؟!
کی قراره همه با هم کشورمون رو بسازيم!
آيا واقعا ما چون کشور جهان سومی هستيم هميشه بايد هنرپيشه
کارگردانان ديگری باشي؟!
من که ديگه حوصلم سر رفت!اما نميدونم چرا باز هم يکی ميگه:
«به نااميدی از اين در مرو بزن فالی
بود که قرعه دولت به نام ما افتد»
"ای دل غافل"


اي دل غافل ++ 2:02 PM ++




نميدونم جريان چيه؟!
اما من هر وقت صدای "استاد شجريان" رو گوش ميدم
از حال خودم خارج ميشم!!
بخصوص اگر اين اواز با همراهی تار "استاد لطفی"
يا سنتور "استاد مشکاتيان" باشه!
اون وقت ديگه هيچی.
خلاصه نوای استاد برام از حد يک هنر خارج است.
امروزم ما هی نشستيم نوار گوش داديم و از حالی به حالی شديم.
«دوستان دستی که کار از دست رفت».
"ای دل غافل"

اي دل غافل ++ 9:20 PM ++




از دست اين حکومت آخوندی "سينه مالامال درد است، ای دريغ" .
نظر شما درباره اين جمله چيه:
«نظم نوين جهانی يعنی سهم غرب صلح و سهم بقيه جنگ».
"ای دل غافل"

اي دل غافل ++ 9:16 PM ++




بالاخره بعد از كلي كلنجار رفتن با خودم ميشينم پاي جزوه الكترونيك:"وجود اين مقاومت در پايه اميتر موجب پايداري حرارتي تقويت كننده ميشود!"....
گيرم كه اين مقاومت رو هم گذاشتيم تو پايه اميتر و اين تقويت كننده هم شد آخر پايداري!!....گيرم كه اين مساله حل شد...اصلا فرض كه تواين
درس خدا شدي واينم مثل اوناي قبلي پاس شد رفت پي كارش ...آخرش مهندس هم شدي،نهايت فوق ليسانس و دكترا هم گرفتي!!...شركت زدي پولت از پارو هم بالا رفت....گيرم به تمام آرزوهات(كه نميدونم چي هستن!) هم رسيدي.....
آخرش كه چي؟؟!!.......
به اينجا كه رسيدم جزوه رو بستم و بيخيال تقويت كننده و پايداريش شدم!!
( آنالوگ )

اي دل غافل ++ 2:04 PM ++




« ای خداوندان ظلمت شاد !
از بهشت گندتان ، ما را
جاودانه بی نصيبی باد ! »

حکم صادر شده برای آقاجری را نمی دانم که خوانده ايد يا نه ؟نمی دانم اين حکومت ( بقول آقای سردوزامی ) " گند و گوز " کی می خواهد تمام شود ؟ اين دوران به اصطلاح "گذار" ما پس کی به آخر می رسد ؟ تا کی هی هر روز بترسيم و دم هم نزنيم ؟...و در هر واقعه تازه پدرم برای هزارمين بار به من ياداوری کند که يک وقت دست از پا خطا نکنم و هوس " فعاليت سياسی " به کلّه ام نزند که : از تو گنده تر ها وضعشان اين است تو که ديگر جای خود داری ... و ببينم که هر روز دنيا به پيش می رود ولی ما کماکان درگير اثبات بديهِيات ايم . نمی دانم چه می شود کرد ؟ نمی دانم...
خرطوم کوچولو

اي دل غافل ++ 8:37 PM ++




بلاگ ساختن هم با استفاده از سايت هايي كه خدماتشونو رايگان ارائه ميدن واسه خودش معركه اي داره.يه روز مياي ميبيني نظرخواهيت سر جاش نيست ،يا هست ولي صفحه اش درست لود نميشه يا صفحه اش لود ميشه اما اگه كسي نظر بده نظرش فرستاده نميشه!روز ديگه از لوگو و عكسها و بك گروند و...خبري نيست! يه روز ديگه آرشيو نداري...حتما يه روزم مياد كه ببيني خلاص...اثري از بلاگ و بلاگر دات كام نيست...( اين مورد آخري رو دوستان پرشين بلاگي خوب درك ميكنن )
والبته همه اينا به وقتي كه بلاگر بخواد حال بده نميرسه! يه وقت هست هر چي مطلب پابليش كني تا چهار روز اصلا صفحه ات آپديت نميشه ،گاهي هم پيش مياد كه اصلا با قيافت حال نميكنه و شروع ميكنه به بهونه و ايراداي الكي گرفتن و خلاصه انقدر بهت ضد حال ميزنه كه قيد مطلب اون روزتو بزي...
بگذريم...
حالا اينا رو واسه چي گفتم؟؟اصلا يادم رفت!
ها...! يادم اومد! ميخواستم بگم ازهمه دوستايي كه لطف كردن و به ما لينك دادن و اين لوگوي گوگولي مارو گذاشتن تو وبلاگشون اما چند روزيه ميبينن كه لود نميشه معذرت خواهي كنم .ايراد از اين سايتيه كه ما ازش فضا گرفتيم.سعي ميكنيم زود يه جاي بهتر گير بياريم. راستي كسي سايت به درد بخور كه فضاي مجاني بده سراغ نداره؟
( آنالوگ )

اي دل غافل ++ 11:35 PM ++




اندر احوالات کوئيز:
ما قرار بود امروز کوئيز داشته باشيم اونم "جبر خطی"، خلاصه
آقا ،هيچ وقت نبوده، ما(بنده و بر وبچ) گفتيم بشينيم بخونيم، حالا
اينم در نوع خودش جالبه!آخه اين ترم شخصا چندين و چند کوئيز
صفر دارم..حالا..نشستيم و خونديم!آخرش من که دچار بحران
هويت شدم.اصلا نفهميدم اين درس چی ميخواد الکی خودشو
صميمی گرفته.رفتيم سر کلاس و هيچی تازه فهميديم هيچکی نفهميده
اما جالبش اينجاست که خود استاده هم نفهميده بود چی به چيه!!
يارو کوئيزم نگرفت ما هم کيفور شديم و چيز.. همين!
نتيجه اخلاقی:
«کوئيز يا صفر ميشه يا برگزار نميشه»
راستی يه سوال:
اگه شما نياز به فکر کردن داشته باشين بعدشم حال و حوصلشو
نداشته باشين چه کار ميکنين!
"ای دل غافل"

اي دل غافل ++ 8:58 PM ++




کسی می دونه اين Sharemation چه اش شده ؟ عکس های تو اين صفحه درست Load می شه ؟ من که ديگه دارم ديوونه می شم ...هر کی يک چيز می گه .
خرطوم کوچولو

اي دل غافل ++ 2:07 PM ++




عجب ولگردي کردم من امروز تو دانشکده ! از صبح ۴ تا کلاس داشتم ، 3 تاش تشکيل نشد ... وقتی فهميدم اولی تشکيل نمی شه اونقده ذوق کردم که نگو ؛ دو ساعت بعد رفتيم سر کلاس ِ دومی...اون رو هم استاد تشريف برده بودن کنفرانس ِ نمدونم چی چی ،تشکيل نشد .هی به خودم گفتم برم سالن مطالعه درس بخونم ، ديدم اوووووووه کی حوصله داره .خلاصه که امروز هی راه رفتيم و جفنگ گفتيم و جنگولک بازی درآورديم .اما ظهری يه کار مثبت کردم ، اون هم اينکه رفتم کنفرانس کتاب ... خيلی باحال بود . يارو يه جمله گفت از نيچه به اين مضمون : " حقيقت، حقيقت ندارد " بعد هم يه ساعت توضيح داد که اين جمله می خواد چی بگه. هی من از يه طرف حال می کردم؛ از يه طرف به خودم می گفتم : " خاک بر سرت کنن ... اينی که داره کنفرانس می ده هم دانشجو ئه تو هم دانشجو ئی..."
راستی دست همه اونائی که رای دادن درد نکنه ، اين دوستِ من تو انتخابات اول شد . صبح ديدم با لب خندان و سر حال اومد طرف ِ من، گفتم : " حميد! چی شد ؟رای آوردی؟!" يه نگاه عاقل اندر سفيه کرد ، گفت : " اول شدم...خبر نداری؟! " من هم نشستم کلی باهاش حرف زدم در باب ِ لزوم معرفت و دوستی و ... اينجور چيزا . خلاصه قرار شد که يه شيرينی ِ خوب به من بده !
همين...
خرطوم کوچولو .

اي دل غافل ++ 7:14 PM ++




سلام بر همه:
از غيبت چند روزه شرمندم ،اگرچه شماها که خوشحال بوديد که جفنگيات بنده رو نميخونديد.
راستی عجب ترمی بشه اين ترم!"ماه".. من و چند تن از دوستان(همون بر و بچ) قرار بود اين ترم درس بخونيم(طبق معمول!)
خلاصه هيچی ديگه من که دانشکده رو آباد کردم،از اونا خبر ندارم!
اما اين "آنالوگ" نشسته بود الکترونيک خونده بود، حال من حسودم گرفته شد..آخه جفتمون از اين درس بيزاريم.
وقتی الکترونيک خونده باشه حتما درسای ديگه رو خورده..
امروز انتخابات انجمن بود.."خرطوم کوچولو" که به يک نون و نوائی رسيد يعنی ممکنه برسه(کوفتش بشه!)
اما عجب مسخره بازی ها!نميدونم بقيه جاها چه جوريه اما تو دانشکده ما که ديگه کسی حوصله کاری رو نداره!
يه عده به اصطلاح "صاحب نظر"اسمشو گذاشتن «عقلانيت جنبشهای دانشجويی» ...نميدونم،
اما من چيزی جز خمودگی نميبينم . وقتی با استراتژی «آرامش فعال» دست و پای دانشجوها
رو بستند، نبايد بيشتر از اين انتظار داشت!
اونوقت اينجوريه که دفتر نهاد ميشه قيم تمام نهاد های مستقل و براشون تعيين تکليف ميکنه..
دانشجو هم برای پرداخت هزينه دليلی نميبينه! تازه از طرفی اينقدر از نردبان اعتماد
دانشجوها رفتند بالا و بعد رنگ عوض کردند که من به عنوان دانشجو حق دارم حتی اگر
شک نداشته باشم آخرش رو جز يک سراب نبينم.
به اميد فرداهای بهتر(اينم از اون شعارهاست!)
(نوشته شده توسط "ای دل غافل")

اي دل غافل ++ 9:19 PM ++




امروز از صبح تا شب دانشکده بودم ...همش هم کلاساي خفن ناک ، ديگه سر اين آخری مخم داشت سوت می کشيد . ظهری کوئيز داشتيم که باز من سر يک سوال گير سه پيچ دادم که هر جور شده حلش کنم ، يواش به بغل دستيم گفتم : " علی اين سواله چه جوری حل می شه؟ " راه حلشو که داشت توضيح می داد ديدم زرشک...داره غلط می گه...گفتم: " نه اين جوری نيس تا " ، اون گفت:" تو چی می گی ؟" منم گفتم:" شايد از اين راه من بشه ولی از اون راه تو مطمئنم که غلط در می آد ". خلاصه ده دقيقه هی با ايما اشاره داشتيم واسه هم ثابت می کرديم که اون يکی راهش غلطه . از آخر يارو حوصله اش سر رفت و اومد ته کلاس ، گفت : " بابا شماها ديگه چه روئی دارين !! بسه ديگه ... پاشين برين بيرون ، خودم يک ربع ديگه حلش می کنم می فهمين ..." .
فردا قراره انتخابات انجمن اسلامی برگزار بشه تو دانشکده ما ؛ امروز يکی از بچه هائی که کانديد شده ؛ دستمو گرفته و کشيده ام کنار...خيلی جدی بهم ميگه :" می خوای کليد اين اتاق مطالعات رو داشته باشی؟! " ( اتاق خوش منظره ای يه... خدا قسمتون کنه ) من هم گفتم : " آره می خوام ..." . اون هم دست کرد تو جيبش ، منم پيش ِ خودم گفتم : چه مفتی کليد گرفتم ها....ديدم يه بسته از اين کاغذ های تبليغاتيش درآورده و داره می ده دستم؛ گفت : " جون ِ خودم اگه رای بيارم ها... می دم بهت !! " حالا اون ملتی که تو دانشکده ما هستن ، فردا بياين مرام بذارين به اونی که من می گم رای بدين. قول می دم اگه کليد گرفتم ، هواتونو داشته باشم !!
همين ...
خرطوم کوچولو .

اي دل غافل ++ 9:51 PM ++




تنهائيه سارا
مريم
ريرا
بر و بچس برق ٧٩
پسر شجاع
بامداد
سلام
اسکيزو فرنی
حاج امير
تحرير
نفيسه
مسعودچشم آبی
پيشی
چشمه نوش
شهرنازومحمد
پارسا
ربل
ليست بلاگهاي
دانشجويان


  • August 2002
  • September 2002
  • October 2002
  • November 2002
  • December 2002
  • January 2003
  • February 2003
  • March 2003
  • April 2003
  • May 2003
  • June 2003
  • July 2003
  • August 2003
  • September 2003
  • October 2003
  • November 2003
  • December 2003
  • February 2004
  • March 2004
  • April 2004
  • May 2004
  • June 2004
  • July 2004
  • August 2004
  • September 2004
  • December 2005
  • January 2006
  • February 2006
  • March 2006
  • April 2006
  • May 2006
  • July 2006
  • September 2006
  • November 2006
  • December 2006
  • January 2007
  • May 2007
  • July 2007
  • December 2008
  • September 2010




  • Powered by Blogger