امروز يه روز گندی بود، خيط تا.
بذاريد از اول براتون بگم،اول صبح رفتم سر کلاس
الکترونيک،طبق معمول هيچی نفهميدم،چون اصلا گوش نميدم
اما يه کم کنترل خوندم برای ساعت بعد،خلاصه ما(بنده و بر و بچ)
اگه يک دونه درس بلد باشيم همين کنترله،خلاصه قبل امتحان ديديم که ای دل غافل
همه ملت سوالای ميان ترم،ترم قبلی رو دارن (همونايی که نداشتن!!)،بعدشم از اين
ور و اونور شنيديم که سوالای استاده زياد فرقی نميکنه،خلاصه من و اين "انالوگ"و
يکی ديگه هی زديم تو سرمون که آخه مگه نونمون کم بود که رفتيم با 78 ايها واحد
برداشتيم،با بچه های خودمون برميداشتيم(79ای ها) اقلا آدم بودن،اگه سوال داشتن
ميدادن!!!!!!.
خلاصه امتحانه شروع شد و بنده هم همون جور تر زدم،رفت.اونم چه تری!
اومديم بيرون ديدم که دوستان هم مثل من دادن(تقريبا 30 از 100) ،گفتيم جهنم!
اگر چه همچنان به خودم فحش!ميدادم که آخه احمق" سوالی که بلدی چرا نمينويسی؟!"
هيچی بعد اون (يک ساعت بعد)ديديم که بعله اين آدمای نامرد همشون دو برابر ما
نمره ميگيرن و بعدشم تو سرشون ميزنن!تازه من خر سوالايی رو که کاملا بلد بودم حل نکرده ام!
اومديم به بچه ها گفتيم هی زديم تو سرمون که درسی که بلد بوديم اين شد خدا بقيه رو بخير نميکنه!!
عرضم به حضورتون که هنوز تو کما بوديم که رفتيم سر کلاس بعدی (عين خريت)اول داشتيم
قهقهه ميزديم که خودمونو خالی کنيم که استاده گير داد!ما هم گفتيم به چپم!!!(طبيعيه)
اما بعد از 20 دقيقه يارو باز گير داد اونم دو بار!"اما اين تو بميری از اون تو بميريا نبود!"
ما هم قاط زديم وديگه خود دانيد!به علت بدآموزی از ذکر مکالمات رد و بدل شده خودداری
ميشود!(اين سهيل ياد ميگيره!)
البته بهتون بگم تا آخر همون زنگه هم من و"آنالوگ"هی خنديديم!
خلاصه تريپش اين طوری بود که با احتمال حدودا100% يارو ما رو ميندازه!
امکان حذفشم نيست!(بازم به درک).
البته من و "آنالوگ" تا آخر شب بازم خنديديم.
هر چی ميکشم از دست اين "آنالوگ"ميکشم.
"ای دل غافل"
|
| |
|