*صحنه اول:
پدر دختر-آقا پسر... شما كار نون و آبدار داري؟
خواستگار-بله
- خونه؟
- بله...دارم
- ماشين؟؟
- بله
- وبلاگ؟؟!!!
- نه ندارم!
- پس پاشو برو گم شو بيرون!!!
**صحنه دوم:
مادر دختر خطاب به خانواده پسر: تعريف نباشه ولي دختر ما ماشاالله از هر انگشتش يه هنر ميريزه تازه وبلاگ هم داره!!!
***صحنه سوم:
مادر دختر:خوب..حاج خانم ..آقازاده چه كاره هستن؟
مادر پسر:وبلاگ نويس!!!
****صحنه چهارم:
صغري به كبري:شنيدي اين سكينه گيس بريده چه شوهر خوبي تور زده؟؟
كبري به صغري: نــــــــــه... جون من؟؟
صغري به كبري!!:آره مرگ تو..تازه ميگن شوهرش وبلاگ هم داره!!
( آنالوگ )
|