«مفلسانيم و هوای می و مطرب داريم»
«گرچه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعيد
هيچ راهی نيست کانرا نيست پايان غم مخور!»
اينم دو کلمه بود از چيزايی که تو ذهنم داره چرخ ميزنه!
"ای دل غافل"
سلام بر همه دوستان
سال نو همتون مبارک...خيلی خيلی ببخشين من بايد زودتر از اينا سال نو رو تبريک می گفتم و يه عالمه آرزوهای خوشگل براتون ميکردم!ديگه به بزرگی خودتون ببخشين...
به هر حال هيچی نميشه گفت فقط اينکه يه سال ديگه هم شروع شده!(نه بابا.....)
اين روزها هم فقط زندگی رو سپری می کنم(مثل هميشه..) اما خوب اين روزها يه فرق اساسی داره اونم اينه که هيچ زحمتی به خودم نميدم حتی زحمت فکرکردن!!
به هر حال از اين تاخير چند روزه ببخشين ، اصلا حال و حوصلشو نداشتم!(حالا ديدی فکر ميکنی!)
"ای دل غافل"
من اصلا ديشب هيچ کار نکردم!البته چرا خيلی کارا کردم...اما ربطی به چهارشنبه سوری نداشت!به شما خوش گذشت؟!
اين نيروی انتظامی هم ديشب ديگه نيرويی نداشت که نفرسته تو خيابونا!!از بنزاشون گرفته تا پيکانای جوانانشون(مال سال 60) تو خيابونا بودن..
عيدم داره مياد اگرچه فقط تعطيليش عجالتا حس شده(sense شده!) اميدوارم تو اين مدت نسبتا طولانی به اندازه کافی وقت برای فکر کردن و تصميم گرفتن داشته باشم!خوب يه جورايی هر چی فرجه به خودم دادم بسه...ديگه وقتشه!
«اين همه درد سر فايده نداره!!»
اگر چه اصولا در روابط اجتماعی به تصميم گرفتن از پيش(البته منظورم قضاوت نيست ها!)هيچگونه عقيده ای ندارم، و اصولا در شرايط عادی شکيل ترين شکل ممکن در بازه زمان صورت می گيره با توجه به ظرفيت موجود! اما يه وقت بهت ميگن نوبت توست حالا اونوقته که هنرت رو بايد نشون بدی!!
اميدوارم همتون هميشه سربلند باشين!
"ای دل غافل"
ً
آقا يه چيز جالب از اين "آنالوگ" بگم، من که موندم حيرون!!
اين دوست شفيق! ما معلوم نيست زده کام مبارک رو چه بلايی سرش آورده اما تريپ رو که با بر و بچ نشستيم بررسی کرديم به اين نتيجه رسيديم که "آنالوگ" خودشو از نعمت تار جهانی محروم کرده! که با خيال راحت بشينه پای درساش..........
تو رو خدا می بينين ملت چه سرمايه گذاری های هنگفتی برای اينجور مسائل انجام ميدن!
در ضمن ما که از اين "سرد و گرم شدنها" سر در نياورديم شماها اگه فهميدين به ما هم بگين.(اول سال نو ثواب داره به خدا!)
بعدشم به قول يارو گفتنی:
«دل که خونابه غم بود و جگرگوشه درد
بر سر آتش جور تو کبابش کردم»!!
"ای دل غافل"
متعجبم كه دلت چطور اين تنش هاي حرارتي را تحمل ميكند؟!!
بيچاره دلت...به لبخندي گرم و به اخمي سرد ميشود.
چنان گرم كه آتش بگيرد و آنقدر سرد كه يخ بزند...
بيچاره دلت...اين گرم و سرد شدن ها سرانجام آنرا خواهد شكست!
بيچاره دلت...
( آنالوگ )
امشب تريپ اينجوريه که ميخوام اينا رو از قول دکتر شريعتی بگم هر چند لزوما عقايد بنده نيست اما دوست دارم بگم(بابا چرا گير الکی ميدی!):
«من آنم که وراثت و خون و نژادم ساخته است:(وراسيسم،فاشيسم)،من آنم که وجدان مخفی، عقده های روانی و کشش های اصلی يا غريزی بر اثر عوامل تربيتی و محيطی و ارثی و فطری می سازد:(پسيکولوژيسم)، من آنم که جامعه ام می آفريند:(سوسيولوژيسم)،من آنم که شرايط طبيعی و آب و هوا و اوضاع جغرافيايی محيطم می پرورد،(نا توريسم،ژئو گرافيسم)،من آنم که در انتهای تاريخ شکل گرفته ام و آئينه فعلی تمام گذشته پيش از خويشم، تجسم فردی و انسانی تاريخی ام:(هيستوريسم)، من گياهی هستم که از زمين بارآور فرهنگم روئيده ام:(کولتوراليسم،اشپلنگر)، من آنم که شکل کارم، نوع ابزار کارم ،وضع طبقه اقتصادی ام،نقش توليدی و شرايط اقتصادی ام ساخته و پرداخته:(اکونوميسم،جبر کار،اصالت ابزار=مارکسيسم) و . . . بالاخره من آنم که خدا ساخته و خدا خواسته است:(قدر و مشيت).
می بينيم که همه از همه سو راه بسته است.همه از "نفی انسان" سخن ميگويند هر يک به زبانی سخن از بردگی ذاتی و عجز و اسارت مطلق و فطری انسان می گويد.همه اين مکتب های مختلف و حتی متضاد، در توطئه تحقير و سقوط و زوال "انسان بودن انسان"، "خودی انسان" ،"خويشتن ناب و بالذات و متعالی انسان" همدست و همداستان اند،همگی به نام خدا،ماده،کفر و دين،فلسفله و علم،جامعه شناسی و تاريخ می کوشند تا يک اعتقاد و ايمان مشترکی در انسان پديد آورند و آن بی اعتقادی و بی ايمانی انسان به خويشتن است!»
"ای دل غافل"
من نمی توانم ابرها را برايت به چنگ آورم
ويا به خورشيد برسم
من هرگز آن کسی نبودم که می خواستی...
متاسفم از اين که رويای تو را تعبير نکردم،
من تنها برايت آوازی خواندم
و گذشتم...
اين تنها کاری بود که از دستم بر می آمد
مرا ببخش!...
«شل سيلور استاين»
"ای دل غافل"
نميدونم اينو از كي شنيدم يا كجا خوندم ، ولي تعريف ميكنن كه يه روز يه استاد فلسفه توي يه دانشگاهي ( ظاهرا از دانشگاههاي آمريكا )مياد تو كلاس و ميگه كه ميخوام ازتون امتحان بگيرم!بعد صندليشو بلند ميكنه و ميذاره رو ميزش و ميگه حالا ثابت كنين كه اين صندلي وجود نداره!دانشجوها هم شروع ميكنن با همه اون برهانها و استدلالات فلسفي كه استاد يادشون داده بود به اثبات كردن عدم وجود صندلي!ولي تو اون جمع فقط يه دانشجو به سوال استاد درست جواب ميده ،اون هم فقط با يه جمله: كدوم صندلي؟؟؟!!!
حال حتما ميپرسين اين مطلب رو واسه چي نوشتم؟منم ميگم كدوم مطلبو؟!!
( آنالوگ )
روزگار عجب تلخ ميگذرد...در حسرت آنچه از كف داده ايم و در كف آنچه نداريم و حسرتش رو ميخوريم!!
( آنالوگ )
آره...منم تو اين انتخابات شركت نكردم...مثل خيلي هاي ديگه...يه عده( شامل معتقدين به نافرماني مدني و همين قصه ها)ميگفتن : شركت كردن تو انتخابات يه جور مشروعيت بخشيدن به نظامه ...ولي در مقابل يه عده هم معتقد بودن: ما كه ميخواهيم دموكراسي با همه وجوهش تو جامعه پياده بشه چرا بايد به يكي از ابتدايي ترين اصولش پشت بكنيم؟ (مخصوصا تو اين انتخابات كه عملا گزينش آنچناني روي كانديداها وجود نداشت)و...
بهر حال من كه ديگه حوصله بحث و تحليل و اين چيزا روندارم...اصلا به من چه؟هر كي هر غلطي دلش ميخواد بكنه!!!
بگذريم...
نميدونم تو اين چند روزه به اين تبليغات انتخاباتي دقت كردين يا نه؟
ژست امسال عكسهاي انتخاباتي دست به چونه بود!اينجور كه شنيدم اين تريپ در همه ايران شايع بوده...نميدونم كي به اين كانديداها گفته اگه دستتون رو بگيرين به چونتون بيشتر مردم باهاتون حال ميكنن و بيشتر راي ميارين!
يه چند تا تبليغ هم ديدم كه كانديدا تو عكس در حال قهقهه زدنه!(توجه كنين...قهقهه...نه خنده معمولي!)يعني اينكه من اند آدم باحال و خوشمزه ام؛ حتما به من راي بدين تا شهرو واستون بكنم سيرك...
ولي از همه جالبتر دفترچه انتخاباتي يكي از نامزدها بود...دفترچه در قطع جيبي با كاغذ گلاسه و بصورت رنگي چاپ شده بود كه شامل يك سري عكس در صفحات مختلف ميشد...تا جايي كه حافظه ام ياري بكنه عكس ها رو واستون ميگم:
يك عكس ورزشي كه دو بازيكن فوتبال رو در جنگ هوايي براي تصاحب توپ نشون ميداد در حاليكه دست يكي از بازيكنان به درون شرت ديگري رفته بود!!و زير اين صفحه نوشته شده بود:قرمز...آبي...ابومسلم!!!!!!
يك عكس از فروغ فرخزاد...يك عكس از گروه آرين(آريان؟!)...يك عكس از كانديدا در جمع دانشجويان دختر در يك اردو!...عكسي از دكتر شريعتي...عكسي از مجسمه آزادي!...عكسي از يك دختربا صورت منقوش با پرچم ايران(ظاهرا از تماشاچيان بازي ايران-آمريكا)...يك عكس از كودكان پايين شهر در حال شنا در جوي آب...عكسي از تخت جمشيد ...تصويري از سريال خواب و بيدار!و...
خوب شما فكر ميكنين ربط اين عكسا بهم چي بيده؟
( آنالوگ )
|
| |
|