شيوه شهر آشوبي
سوژه : بازگشت به آغوش گرم خانواده لوكيشن : امواج – يك جايي تو هوا! دوربين يك صحنه زيبا از جاغرق را نشان مي دهد، و دو تا آدم موبايل به دست دارند تو گوشي حرف مي زنند. صداي خنده آميخته به تعجب شنيده مي شود. اي دل غافل به آلرژيك، شايدم آلرژيك به اي دل غافل، شايدم هر دو بهم! و در هر صورت مضمون : "كار پاييني بود!" در اين هنگام، به نظرم از ذهن اي دل غافل "باز" هم گذشت كه "عجب آب زير كاهيه اين پسر". پيش زمينه داستان: آلرژيك و اي دل غافل و دوست مورد نظر و آن دوست ديگر، چهار تا دوست به نوعي تعطيل بودند كه اتفاقاً هر چهار تايي با هم وارد پايتخت شدند تا از قافله علم عقب نمونند. يكي نيومده ساز رفتن كوك كرده بود، يكي ديگر: " خوب، بد نيست، اما دل كندن سخته"، يكي ديگه : "بالاخره بايد رفت" و اون يكي ديگه ساكته. پس از چند ماه : اولي همچنان سازش كوكه اما...، دومي : "پسر، همه چي بهتره!"، سومي : "آره، بهتره" و چهارمي هنوز ساكته اما ديگه تو پايتخت نيست. اين وسط، ظريفي مي گفت: " پس نقش "بدون نام" چي شد؟! والا هيچكي نمي دونست، اما پر واضح بود كه حتماً هست، اما كجا و چگونه؟! حالا چرا نگارنده اين همه حرفهاي بي ربطو به هم بافته؟! به نظرم مي خواد بدونه چهارمي تا كي مي خواد ساكت باشه! (خطاب به 4 دوستي كه ذكرشان در اين مجلس رفت : اين نوشته فقط و فقط در فضاي مختصات x-y تعريف شده است. بديهي است هر گونه تغيير اين فضا ... "كان لم يكن" تلقي خواهد شد.)
|
| |
|