دلتنگی...
غم تنهایی را... می نوشتم آرام...
می سرودم در دل... قطره تر از ژاله... آه تر از افسوس...
یاد روزی که برایت از دل، شاخه ای محمّدی می چیدم...
سایه عشق تو بر دل افتاد...ردّ خاکستری خاطره ها آبی شد...
خط لبخند تو را ماه ندید... من دیدم...
شبح زرد و سیاهم خشکید... و خدا را دیدم...
اما آه...سایه ام بر دیوار... باز هم شد تنها... زیر نور مهتاب...
بغضِ هجران، تلخ رقصیدن را... باید از دور تماشایش کرد... باید مُرد...
آسمان ابری شد...شبنم از برگ چکید...
اما تو... هیچ دلِ در دامِ مرا یاد کنی؟...
مرغِ عشقِ رسوا... باز هم وقت سحر... با نوای ناله و زاری ما می گرید...
گر چه بردی از یاد... دوستت می دارم... نروم من بر باد...
28 بهمن 84 : شب