سالی که نکوست...

از قديم الايام بسياری گفته اند: «سالی که نکوست از بهارش پيداست»، ديگرانی هم اعتقاد دارند که «جوجه را آخر پاييز می شمارند» (البته اين بسياری و ديگرانی لزوماً جدا نيستند)، حال نگارنده شديداً و کمی تا قسمتی مصراً به اين نکته پای می فشارد که "این زمستان است که کمال فصلهاست" (البته باز هم تناقضی مشاهده نشد). در اين سير تکاملی زنجيره آخر زمستان است، و اگر به مشابهت های ميان دگرگونيهای انسان و طبيعت نيک بنگری، حلاوت اين شناخت بسيار لذتبخش تر است.
نتيجه اخلاقی : " زمستان را پاس بداريم، چه اگر عريان تر به نظر می رسد، کمال آن اينگونه ايجاب می کند".
نتيجه عرفانی : " سايه ای بر دل ريشم فکن ای گنج روان که من اين خانه به سودای تو ويران کردم"
نتيجه عقلانی : " فی الجمله اعتماد مکن بر ثبات دهر کاين کارخانه ای است که تغيير می کند"
(باز هم عقل همه چيز رو به هم می ريزه!)

اي دل غافل ++ 9:17 AM ++




تنهائيه سارا
مريم
ريرا
بر و بچس برق ٧٩
پسر شجاع
بامداد
سلام
اسکيزو فرنی
حاج امير
تحرير
نفيسه
مسعودچشم آبی
پيشی
چشمه نوش
شهرنازومحمد
پارسا
ربل
ليست بلاگهاي
دانشجويان


  • August 2002
  • September 2002
  • October 2002
  • November 2002
  • December 2002
  • January 2003
  • February 2003
  • March 2003
  • April 2003
  • May 2003
  • June 2003
  • July 2003
  • August 2003
  • September 2003
  • October 2003
  • November 2003
  • December 2003
  • February 2004
  • March 2004
  • April 2004
  • May 2004
  • June 2004
  • July 2004
  • August 2004
  • September 2004
  • December 2005
  • January 2006
  • February 2006
  • March 2006
  • April 2006
  • May 2006
  • July 2006
  • September 2006
  • November 2006
  • December 2006
  • January 2007
  • May 2007
  • July 2007
  • December 2008
  • September 2010




  • Powered by Blogger