سالی که نکوست...
از قديم الايام بسياری گفته اند: «سالی که نکوست از بهارش پيداست»، ديگرانی هم اعتقاد دارند که «جوجه را آخر پاييز می شمارند» (البته اين بسياری و ديگرانی لزوماً جدا نيستند)، حال نگارنده شديداً و کمی تا قسمتی مصراً به اين نکته پای می فشارد که "این زمستان است که کمال فصلهاست" (البته باز هم تناقضی مشاهده نشد). در اين سير تکاملی زنجيره آخر زمستان است، و اگر به مشابهت های ميان دگرگونيهای انسان و طبيعت نيک بنگری، حلاوت اين شناخت بسيار لذتبخش تر است. نتيجه اخلاقی : " زمستان را پاس بداريم، چه اگر عريان تر به نظر می رسد، کمال آن اينگونه ايجاب می کند". نتيجه عرفانی : " سايه ای بر دل ريشم فکن ای گنج روان که من اين خانه به سودای تو ويران کردم" نتيجه عقلانی : " فی الجمله اعتماد مکن بر ثبات دهر کاين کارخانه ای است که تغيير می کند" (باز هم عقل همه چيز رو به هم می ريزه!)
|