اين مدت من همش درگير سر و کله زدن با 4 نفر آدمی ام که مزيتشون به من 37 واحده!!تو يک شرکت هم دارن کار می کنن بهشون ميگی بالام جان پاشين بياين ميگن توجيه اقتصادی نداره...خيلی لطف کنن ازت هم تشکر ميکنن، سنگ روی يخ، سر خونه اولت!!!!
من نمدونم چرا اين همه فاصله صنعت .ودانشگاه زياده؟!
از همه کار و زندگی هم افتاديم..!
"ای دل غافل"
«اگر از پرده برون شد دل من عیب مکن
شکر ایزد که نه د رپرده پندار بماند»
فکر نمی کنم از این بهتر و موجزتر بتوان این معنی را بیان کرد!
واقعا بعضی وقتها حاصل شاید هزار جور فکر و کلنجار رفتنو رو وقتی تو یک چمله می بینی احساس عجیبی بهت دست میده..چیزی که به هزار ترفند حتی نتونستی بیانش کنی...
یک احساس مشابه این وقتی فیلم "Blank" از سه رنگ کیشلوفسکی رو دیدم بهم دست داد چون اون هم شاید در یک سکانس کوتاه چیزی رو که شاید یک سال مشغله ذهنی من بود وحتی قابل بیان کردن هم نبود به تصویر کشید تازه من اونجا ایده خودم رو درک کردم..نمی دونم این رو باید به حساب جادوی هنر گذاشت یا چیز دیگر...
حتی از اون جالبتر وقتیست که مفهوم یک شعر رو وقتی باصدای استاد شجریان گوش میدم بهتر درک می کنم..
من یک هفته ای دارم میرم مسافرت، فعلا..(خوب برو!)
"ای دل غافل"
دو تا چیزو خیلی تمرین کنیم که بعدش(البته بعد نداره!) آغاز مرحله ای خواهد بود: «صبر و عدالت!»
"ای دل غافل"
يه جمله ای است که هميشه استفاده می کنيم اما نمي دونم چرا هميشه باز هم تازه است:«چقدر زود گذشت!»
"ای دل غافل"
عرض شود که يه چيزی: ميشه با مداد کند هم نوشت اما همه مدادشون تيز می کنن با وجود اينکه هم بابت مداد تراش بايد هزِنه پرداخت شود وهم احتمال شکستن سر مداد بالاتر می رود اما باز همه مدادشون تيز می کنن...!
جالب اينه که عاقلانه ترين کار ممکن هم به نظر مياد و واقعا هم مثل اينکه هست.
"ای دل غافل"
|
| |
|