من چمدونم تا جو می گيرم که آره کارات رو ريل افتاد و بابا آخر برنامه ريزی و اين جور مسائل بعد می فهمم که هيچم همچين صحبتی نبوده ، خیليم کارام عقبه...
از اون ور کار آموزی دارم از همون ور پروژه هم دارم يارو هم نافرم گير داده..بعد از يه طرف ديگه برای مهرماه مسئوليت نمايشگاهم هست که هنوز اندر خم اول کوچه ايم عرض شود زندگيمونم هست ، ورزشم هست...
تازه يه هفته ام ميخوام برم تبريز آخه چه غلطی بکنم من...آره راست ميگی زياد حرف نزنم سنگينترم!
« تا نگاه هرزه گرد من رفت به چين زلف او
زان سفردراز خود عزم وطن نمی کند»
"ای دل غافل"
|