يه جورايی حال کردم از روی دست بقيه تقلب کنم:
«انسان،اين پديده ديالکتيکی،به علت ساختمان ثنوی متناقضی که دارد جبرا در حرکت است، صحنه تضاد و جنگ "خود" اوست و اين جنگ ميان اين دو نيرو، تکامل دايمی را در او تحقق ميبخشد».
و اما:
«عقل،چراغ اتوموبيل است و عشق موتور آن. برای اينکه هجرت تحقق پيدا کند اين هر دو بايد با هم به کار بيفتند، که اگر موتور کار کند و چراغ نباشد ،حرکت،نابودی است و اگر موتور کار نکند و چراغ روشن باشد ،توقف و سکون است».
و اما اگزيستانسياليسم تقدم وجود (existance) بر ماهيت(essance) است!
حالا چرا اينا رو گفتم خودمم نمدونم از دهنم در رفت!!
بيخيال زياد جدی نگيريد..
"ای دل غافل"
|