خوب ما که دير به دير مينويسيم خوب مينويسيم ديگه!چی بگيم؟ حرفی نداريم!الانم ميخواستم بگم هنور نمرديم و زنده ايم...
اين بلاگمونم بهم ريخته، نمدونم چرا اين آرشيواش اينجوری شده!اين عددا از کجا اومده؟!شنيده بوديم چوب بلاگر صدا نداره اما نديده بوديم.
در ضمن يه چيزی که در جواب دوست خوبم "پرنيان" ميخواستم بگم اينه که به نظر من ميوه ممنوعه "آگاهی"بوده چنان که در تورات به صراحت "بينايی" نقل شده!
چنان که گفته ميشود«اينکه روزهای پيش بی هيچ شرمی خدا را ديدار ميکردند و امروز--- پس از خوردن ميوه---از عريانيشان شرم ميکنند، دليل اينست که تا ديروز به انچه بودند---عريان--- بينايی نداشتند و امروز با خوردن ميوه ممنوع بينايی يافته اند.پس درخت ممنوع،درخت بينايی است.»
خوب اين تعبيری است که من از آن خوشم می آيد اگر چه در اساطير و مذاهب گوناگون به طرق گوناگون بيان شده ،مثلا در اساطير يونان "آتش" چيزی است که انسان از آن منع شده و "پرومته" آن را از خدايان می ربايد و به انسان ميبخشد و خود به اسارت ابدی می افتد.يا اينکه "ياما" و "يامی" ---آدم و حوای ژاپن و خاور دور--- از همخوابگی منع شده اند که در آنجا عشق به معنای جاودانگی و خلود است.
اما اگر به روايت اول توجه کنيم(شايد لغت اسطوره مناسب تر باشد) انسان با رسيدن به آگاهی و چشم گشودن و ديدن،از بهشت آسودگی رانده ميشود،و زندگيش با رنج و تلاش می آميزد.
آنچنان که بقول "سارتر" انسان آگاهی دارد و دايما "دلهره" رنجش می دهد.
و اما چيز ديگری که برای من جالب است و قابل تامل: اعتقاد به اينکه بهشت موعود غير از بهشت اوليه است ،بهشتی که ميخواهيم آن است که ما به عنوان همه انسانها بايد آن را بسازيم!!!(نگيد بچه کفر ميگه ها!).
"ای دل غافل"
|
| |
|