سلام
اينکه بخوای بعد از اين همه مدت بنويسی يک جورخيلی خاصی است ... يکهو می مونی که مثلاً اولش چی بگم ، بی خيال بابا اونقدر ها هم سخت نيس ديگه :
امتحانا تموم شد ؛ بايد خوب می شد ها... ولی مثل هميشه شد ! اين بروبچ هم که از همون اول معلوم بود نمره هاشون از من يکی بهتره . حالا مونده يه پروژه که بايد تا 21 تحويل بدم اما هنوز هيچ کار نکردم . يه خورده رفته ام تو نخ داستان خوندن ، بعد مدتها اين کتاب " به کی سلام کنم " از سيمين دانشور را خوندم و اصلا هم خوشم نيومد، یه جورائی خيلی معمولی بود . می خوام برم اين کتاب " چراغها را من خاموش میکنم " رو هم بخرم ، به نظرم بايد کتاب خوبی باشه .هر کی کتاب خوب داره به من بگه برم بخونم... دوست داشتم تو اين تعطيلات برم سينما ولی يه فيلم باحال که حال و حوصله کنی بری ببينی هم نيس ، تا جايی که من ديدم همشون در پيت بودن . چند شب پيشا با بروبچ رفته بوديم نمايشگاه کامپيوتر : هيچی نداشت ...هــــــيچی هـــــــيچی ...خلاصه که الان زندگی خيلی معموليه ...تريپ هفته هم افسردگی خفيف با آه کشيدن صبحگاهی يه .
يه چيز ديگه هم بنويسم و برم : برای " ای دل غاقل " جونم ... به نظرم اين بيت خيلی با اون بيتی که نوشتی می خونه :
" چو می توان به صبوری کشيد جور عدو چرا صبور نباشم که جور يار کشم "
اميدوارم که درس نوشته باشمش...همين ديگه . خدا فظ
خرطوم کوچولو .
|
| |
|